قرار بی قراری شد قرارم ، من احساس تو را در انتظارم ، ببین از دوریت بی روزگارم ، زمستانم که در سوگ
بهارم ، من آن ابرم که خشکم ، نا ندارم ، که در اندوه دوری ها ببارم ، ستاره ، آسمان ، روز می شمارم ،
عزیزم ، عاشقم ، مجنون و زارم ، بیا نوری بده بر تاری شبهای تارم ، که بی تو لعنتیست بر هرچه دارم ، نمی
دانم که در دوری به قلبت ماندگارم ، ولی اما تو را تا حد جانم دوست دارم ...